همانا سرآغاز خداپرستی، خداشناسی است و اساس خداشناسی، یگانه انگاشتن اوست و شیوه یگانه انگاشتن، زدودن صفتها از اوست؛ چه همه خردها گواه این مطلب اند که هر صفت و موصوفی، مخلوق است و هر مخلوقی گواه آن است که خالقی دارد که نه صفت است و نه موصوف و هر صفت و موصوف گواه ترکیب است و ترکیب نیز گواه حدوث است و حدوث گواه امتناع ازلی بودن است که خود ممتنع از حدوث است.
پس هر کس گمان کند که ذات خدا را شناخته، خدا را به درستی نشناخته است و هرکس نهایتی برای او پندارد، خدا را یگانه ندانسته است و هر کس مانندی برای او فرض کرده، خدا را باور ننموده است و هر کس شبیهی برایش اورده، به حقیقت او پی نبرده و هر کس در وهمش گنجانیده، او مودرد نظرش نبوده و هر کس کنه خدا را بجوید، او را یکتا ندانسته است و هر کس برای او پایانی قرار داده، به او ایمان نیاورده و هر کس به او اشارت کرد، قصد او ننموده است و هر کس او را محدود نموده، به او توجه ندارد و هر کس برای او عضو و جزوی پنداشته، حق بندگی او را ادا نکرده است. ...